عبادات عارفان
از مطلبى كه در اسرار الصلوة امام رحمه الله نوشته شده، من این گونه برداشت كردم تا موقعى كه انسان به مرحله شهود نرسیده، تمام نمازهاى او ضایع است؟ مقصود از این مطلب چیست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 12:13
براى فهم پاسخ اصلى به این پرسش، توجه به امورى بایسته است:
یكم. عبادت، همان خضوع و خشوع است كه با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود انجام مىشود. «1» بنابراین عبادت، عملى است كه داراى انگیزه و جهت الهى باشد.
دوم. عبادات یك ظاهرى دارند و یك باطن و سرّى و هر یك احكام خاص خویش را دارد. رعایت احكام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احكام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است. «2» آنان كه به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعایت احكام ظاهرى آن را- بدون توجه به ویژگىهاى باطنى- كافى ندانسته و آن را باطل تلقى مىكنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شریعت باشد.
سوم. با توجه به این دو نكته، مىتوان عبادت را از نظر نیت و انگیزه عبادت كنندگان و نیز از حیث توجّه به امور باطنى آنها- كه برخاسته از گونهاى معرفت است- به سه دسته تقسیم كرد: عبادت سوداگران، عبادت بردگان وعبادت آزادگان؛ چنان كه در نهجالبلاغه آمده است: «گروهى خدا را از روى رغبت به پاداش عبادت مىكنند و این عبادت «بازرگانان» است [كه چشم به سود و زیان دارند] و گروهى خدا را از روى ترس [از عذاب و آتش] عبادت مىكنند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى سپاس گزارى عبادت مىكنند و این عبادت آزادگان است». «1» به عبارت دیگر عبادت بر سه گونه است: طمعكارانه، خائفانه و شاكرانه (شائقانه). گرچه هر سه درست و مقبول است؛ ولى بهترین، زیباترین و كاملترین آنها همان است كه برخاسته از حب، شوق و شكر باشد. «2»
بس كسان كایشان ز طاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفى بس كدر كآن را تو پندارى صفى عارفان الهى و سالكان سلوك معنوى، با الهام از متون دینى معتقدند:
اصل مشترك در تمام عبادات، آن است كه انسان وقتى به سرّ عبادت مىرسد كه معبود را مشاهده كند. «4» «سرّ»؛ یعنى، باطن. باطن عبادات، «مشاهده معبود» است. این مشاهده و شهود نیز درجاتى دارد؛ درجات ابتدایى شهود آن است كه انسان سرى به قلبش زند و تأمل در قلب كند كه آیا در این قلب غیر از خدا، احدى هست یا خیر؟ به چیزى علاقهمند است؟ اگر به خودش و لذایذ شخصى خویش،علاقهمند بوده و به تعلّقات جزئى خود دل سپرده است؛ معلوم مىشود در قلب او خدا خالصاً نیست و او به سرّ عبادت نرسیده است؛ زیرا سرّ عبادت وقتى است كه عابد، معبود را مشاهده كندو در ضمیر عابد جز معبود چیزى حضور و ظهور نداشته باشد.
مرتبه عالى آن همان حقیقتى است كه امام على علیه السلام فرمود:
«ما كنت اعبد ربّالم اره»؛ «من آن نیستم كه خدایى را كه با چشم جان و باطن نبینم، عبادت كنم».
ایمان امام على علیه السلام شاهدانه بود و از این رو عبادت خدا را زیارت او تلقى مىكرد.
آن حضرت در تفسیر «قد قامت الصلوة» مىفرماید:
«حان وقت الزیارة و المناجاة و قضاء الحوائج و دركِ المُنى و الوصول الى اللَّه عزّ و جلّ و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه» «1»
؛ «هنگام زیارت معبود و شهود او فرارسیده است؛ زیرا در نماز، بنده با خدا سخن مىگوید و او را مخاطب خود مىیابد. او خدا را سوداگرانه و بردهوار نمىپرستد؛ بلكه او را آزادانه عبادت مىكند، به طورى كه نه تنها از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد است؛ بلكه از هر چه صبغه تعیّن دارد نیز رها است». «2» مقصود امام راحل نیز این حقیقت است كه سالك سلوك معنوى و كسى كه مىخواهد به باطن نماز دست یابد؛ باید نماز و عبادتش با احساس شهود و بلكه بالاتر با مشاهده حضرت حق باشد. به این معنا كه خود را ندیده و هر چه را كه مىفهمد و مىیابد، در او فانى ببیند. عارف راستین در هنگام نماز، باید از ذات خویش غافل شود و تنها ذات حضرت حق را در اسما و صفات او، متجلى یابد و این دستیابى به «باطن نماز» است.
روشن است كه سالك حقیقى- كه نگاهش به نماز چنین است- نمازى را كه بدون این باطن و سرّ باشد، نماز نمىداند؛ چراكه مىداند عبادات بدون مغز و روح و باطن مفید نیست. «1» خلاصه آنكه: نماز تحفهاى است الهى كه باید معراج مؤمن شود حال اگر چنین نشد، در حقیقت آدمى این تحفه را ضایع كرده است؛ مانند كسى كه گوشت داراى پروتئین را بسوزاند و ضایع كند.
وز نماز و از زكات و غیر آن لیك یك ذره ندارد ذوق جان
مىكند طاعات و افعال سنى لیك یك ذره ندارد چاشنى
طاعتش نغز است و معنى نغز نى جوزها بسیار و وى مغز نى
ذوق باید تا دهد طاعات بر مغز باید تا دهد دانه شجر
منبع :پرسمان/معارف
یكم. عبادت، همان خضوع و خشوع است كه با اعتقاد به الوهیت و ربوبیت معبود انجام مىشود. «1» بنابراین عبادت، عملى است كه داراى انگیزه و جهت الهى باشد.
دوم. عبادات یك ظاهرى دارند و یك باطن و سرّى و هر یك احكام خاص خویش را دارد. رعایت احكام ظاهرى عبادات، موجب قبولى ظاهرى عبادات است و مراعات احكام باطنى عبادات، باعث قبولى باطنى عبادات است. «2» آنان كه به باطن عبادات توجه دارند، صرف رعایت احكام ظاهرى آن را- بدون توجه به ویژگىهاى باطنى- كافى ندانسته و آن را باطل تلقى مىكنند؛ هرچند از لحاظ ظاهر مطابق با شریعت باشد.
سوم. با توجه به این دو نكته، مىتوان عبادت را از نظر نیت و انگیزه عبادت كنندگان و نیز از حیث توجّه به امور باطنى آنها- كه برخاسته از گونهاى معرفت است- به سه دسته تقسیم كرد: عبادت سوداگران، عبادت بردگان وعبادت آزادگان؛ چنان كه در نهجالبلاغه آمده است: «گروهى خدا را از روى رغبت به پاداش عبادت مىكنند و این عبادت «بازرگانان» است [كه چشم به سود و زیان دارند] و گروهى خدا را از روى ترس [از عذاب و آتش] عبادت مىكنند و این عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى سپاس گزارى عبادت مىكنند و این عبادت آزادگان است». «1» به عبارت دیگر عبادت بر سه گونه است: طمعكارانه، خائفانه و شاكرانه (شائقانه). گرچه هر سه درست و مقبول است؛ ولى بهترین، زیباترین و كاملترین آنها همان است كه برخاسته از حب، شوق و شكر باشد. «2»
بس كسان كایشان ز طاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفى بس كدر كآن را تو پندارى صفى عارفان الهى و سالكان سلوك معنوى، با الهام از متون دینى معتقدند:
اصل مشترك در تمام عبادات، آن است كه انسان وقتى به سرّ عبادت مىرسد كه معبود را مشاهده كند. «4» «سرّ»؛ یعنى، باطن. باطن عبادات، «مشاهده معبود» است. این مشاهده و شهود نیز درجاتى دارد؛ درجات ابتدایى شهود آن است كه انسان سرى به قلبش زند و تأمل در قلب كند كه آیا در این قلب غیر از خدا، احدى هست یا خیر؟ به چیزى علاقهمند است؟ اگر به خودش و لذایذ شخصى خویش،علاقهمند بوده و به تعلّقات جزئى خود دل سپرده است؛ معلوم مىشود در قلب او خدا خالصاً نیست و او به سرّ عبادت نرسیده است؛ زیرا سرّ عبادت وقتى است كه عابد، معبود را مشاهده كندو در ضمیر عابد جز معبود چیزى حضور و ظهور نداشته باشد.
مرتبه عالى آن همان حقیقتى است كه امام على علیه السلام فرمود:
«ما كنت اعبد ربّالم اره»؛ «من آن نیستم كه خدایى را كه با چشم جان و باطن نبینم، عبادت كنم».
ایمان امام على علیه السلام شاهدانه بود و از این رو عبادت خدا را زیارت او تلقى مىكرد.
آن حضرت در تفسیر «قد قامت الصلوة» مىفرماید:
«حان وقت الزیارة و المناجاة و قضاء الحوائج و دركِ المُنى و الوصول الى اللَّه عزّ و جلّ و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه» «1»
؛ «هنگام زیارت معبود و شهود او فرارسیده است؛ زیرا در نماز، بنده با خدا سخن مىگوید و او را مخاطب خود مىیابد. او خدا را سوداگرانه و بردهوار نمىپرستد؛ بلكه او را آزادانه عبادت مىكند، به طورى كه نه تنها از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد است؛ بلكه از هر چه صبغه تعیّن دارد نیز رها است». «2» مقصود امام راحل نیز این حقیقت است كه سالك سلوك معنوى و كسى كه مىخواهد به باطن نماز دست یابد؛ باید نماز و عبادتش با احساس شهود و بلكه بالاتر با مشاهده حضرت حق باشد. به این معنا كه خود را ندیده و هر چه را كه مىفهمد و مىیابد، در او فانى ببیند. عارف راستین در هنگام نماز، باید از ذات خویش غافل شود و تنها ذات حضرت حق را در اسما و صفات او، متجلى یابد و این دستیابى به «باطن نماز» است.
روشن است كه سالك حقیقى- كه نگاهش به نماز چنین است- نمازى را كه بدون این باطن و سرّ باشد، نماز نمىداند؛ چراكه مىداند عبادات بدون مغز و روح و باطن مفید نیست. «1» خلاصه آنكه: نماز تحفهاى است الهى كه باید معراج مؤمن شود حال اگر چنین نشد، در حقیقت آدمى این تحفه را ضایع كرده است؛ مانند كسى كه گوشت داراى پروتئین را بسوزاند و ضایع كند.
وز نماز و از زكات و غیر آن لیك یك ذره ندارد ذوق جان
مىكند طاعات و افعال سنى لیك یك ذره ندارد چاشنى
طاعتش نغز است و معنى نغز نى جوزها بسیار و وى مغز نى
ذوق باید تا دهد طاعات بر مغز باید تا دهد دانه شجر
منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .